تماشای فیلم بصورت آنلاین بهمراه زیرنویس فارسی
https://www.youtube.com/watch?v=l4qrrIZGmBA
مزرعه حیوانات !
يكي از مقولههاي قابل بحث در كنار موضوعِ ادبيات و انقلاب، ادبيات "ضد انقلابي " يا "انقلابستيز " است. ادبياتي كه هرچند در شكل و شمايلي مخاطبپسند ارائه ميشود، آبشخوري جز انديشههاي نوين استعماري برخي دول غربي ندارد. آثاري كه با پشتيباني پنهان دستگاههاي استعماري توليد ميشوند و سالها در ليست آثار پرفروش باقي ميماندند، فيلمهاي سينمايي از آنها در هاليوود ساخته ميشود و بعضي مواقع با هزينه مستقيم دستگاههاي اطلاعاتي، به زبانهاي مختلف ترجمه و منتشر شده و حتي به نامشان جوايز ادبي تأسيس ميشود! جورج اورول ــ نويسنده و روزنامهنگار انگليسي ــ اگر نگوييم شاخصترين، يكي از مهمترين نويسندگان متعلق به اين جريان سياسي نهفته در ادبيات است، کسی که دو سال پیش و بعد از فاش شدن اسناد طبقه بندی شده از رده خارج شده سرویس جاسوسی خارجی انگلستان ، اسمش در بین مأموران قسم خورده آن دم و دستگاه جهنمی دیده می شد و سند محکم دیگری بود بر مزدوری بدون چون و چرای او برای ارگانهای اولیگارشی – سلطنتی ، کهنه استعمارگر انگلیس .
نويسندهاي كه داستانهايش با عنوان دهنپركني چون "نقد مدل حكومتهاي كمونيستي و ساختهاي مشابه انقلابهاي تودهاي "، در لايههاي ژرف داستاني، ميليونها مخاطب در جهان پيدا كرده است؛ امّا در واقع جز تخريب و سياهنگاري هر نوع تفكر انقلابي و آرمانگرايي و تشويق به هضم شدن در جهان سرمايهداري استثمارگرانه نظام غربي، چيز ديگري نيست .
نويسندهاي كه داستانهايش با عنوان دهنپركني چون "نقد مدل حكومتهاي كمونيستي و ساختهاي مشابه انقلابهاي تودهاي "، در لايههاي ژرف داستاني، ميليونها مخاطب در جهان پيدا كرده است؛ امّا در واقع جز تخريب و سياهنگاري هر نوع تفكر انقلابي و آرمانگرايي و تشويق به هضم شدن در جهان سرمايهداري استثمارگرانه نظام غربي، چيز ديگري نيست .
این انیمیشن یک داستان اجتماعی و سیاسی است درباره یک مزرعه که خوکها و بقیه حیوانات به کمک هم انقلاب میکنند و با بیرون کردن مزرعه دار ، یک حکومت جدید بر پا میکنند شخصیتهای داستان فانتزی هستند ولی هر یک به نوبه خود نماد یکی از شخصیتها یا گروههای اجتماعی داخل جامعه می باشند .
"مزرعه حیوانات" در شکل یک داستان بسیار سرگرم کننده درباره حیوانات است و داستان انقلابی است که دچار اشتباه می شود و بر اساس نگاهی به انقلاب روسیه و استفاده "ژوزف استالین" از قدرت نوشته شده است. پیام کلی این است که تمایل انسان برای قدرت, ایجاد یک جامعه بدون طبقه اجتماعی را غیر ممکن می کند. هر کدام از حیوانات در داستان یک تصویر کلی یا نوع خاصی از فرد را در زندگی واقعی نشان می دهند. خوک هایی که می توانند بخوانند و بنویسند و سایر حیوانات را رهبری و سازمان دهی کنند، رهبران بلشویک هستند، ناپلئون استالین است و اسنوبال تروتسکی. طبقه کارگر توسط اسب پیر و صبوری به نام باکسر نشان داده می شود. این داستان توصیف می کند که چگونه ایده آل ها به تدریج ناپدید می شوند و قدرت و قدرت طلبی ، انقلابیون امروز را در فردای به حکومت رسیدن به ضد انقلاب تبدیل میکند و این دفرمه شدن علیرغم نیات انسانی – آزادیخواهانه آنها صورت میگیرد زیرا قدرت و قدرت طلبی قوانین ناظر بر خویش را دارا بوده و این انسان است که دست آخر در برابرشان مجبور به تعظیم کردن می شود، مبحثی که به کرات از طرف آنارشیستها مطرح شده و رویدادهای تا کنون جهان هم این مسئله را ثابت نموده اند !.
ردپای اندیشه های کارل مارکس و لنین در انقلاب مزرعه حیوانات!
توضیح ابتدایی: در این نوشته سعی کردم تا به بیان مهمترین وقایع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و تطابق آن با وقایعی که در کتاب مزرعه حیوانات جورج اورول اتفاق می افتد بپردازم. نیز فرض کردم با اصطلاحات سیاسی که در متن به کار برده میشود آشنایی دارید. واژه هایی که با رنگ قرمز در متن آورده ام، شخصیتها و یا رخدادهای داستان قلعه حیوانات است که به صورت معادل شده در کنار رویدادهای شوروی و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ آمده است.
کشور روسیه (مزرعه مانور) در آستانه قرن بیستم کشوری پهناور و نظامی گرا بود که پادشاهی دارای قدرت مطلق به نام تزار (آقای جونز) بر آن فرمان می راند. جامعه روسیه دچار شکاف طبقاتی بزرگی بود؛ زمینداران ثروتمند (انسانها) و کشاورزان فقیر (حیوانات مزرعه).
روسیه دیکتاتوری در وضعیتی اسفبار به سر می برد. شرکت روسیه در جنگ جهانی اول، این کشور را از توان انداخته بود. کشور از تلفات انسانی بسیار بالا، کمیابی مواد غذایی و سوخت، تورم سر به فلک کشیده، آسیب دیده بود. با وجود پهناور بودن مزارع روسیه و کشاورزی پر رونق، این کشور دارای اقتصادی بسیار ضعیف بود. در نتیجه روسیه حتی از تغذیه ی مردم خود نیز عاجز بود! از طرف دیگر این کشور مورد طمع چهار دولت بزرگ آن زمان یعنی آمریکا، فرانسه، انگلستان و ژاپن قرار گرفته بود. آمریکا به فکر داشتن پایگاهی بزرگ در اروپا بود؛ فرانسه به دنبال محصول گندم منطقه اوکراین بود؛ انگلستان در پی دستیابی به منابع عظیم نفتی روسیه در سیری و بالاخره ژاپن هم که به شدت در حال رشد اقتصادی بود و مناطقی از چین را نیز به تصرف در آورده بود چشم به قسمتهایی از خاک روسیه دوخته بود ( رفتارهای مزرعه های همسایه. (
روسیه دارای دو حزب بزرگ با دو خط فکری مخالف هم بود. حزب حاکم شامل اندیشه های دموکراتیک مشروطه (انسانها) و دیگری سوسیال دموکرات با اندیشه هایی مارکسیستی ( خوکها. (
اعتصاب های کارگری، تظاهرات دانشجویی و ناآرامی های سیاسی در جامعه تزاری روسیه به شدت افزایش یافت. این وضعیت فرصتی را در اختیار جنبش کوچک اما بسیار فعال مارکسیستی گذاشت که نتیجه آن وقوع انقلابی در فوریه ۱۹۱۷ و بر روی کار آمدن یک دولت موقت سوسیال دمکرات بود. اما این دولت نیز همانند حکومت تزاری نتوانست خواسته های دهقانان روسی را بر آورده کند. در نتیجه انقلاب دومی که در اکتبر سال ۱۹۱۷ به وقوع پیوست، مارکسیستها ( خوکها) به سرکردگی لنین (میجر پیر) بر سر کار آمدند.
لنین و پیروانش با الهام از نوشته های فیلسوف آلمانی کارل مارکس، طرفدار تشکیل نظام سوسیالیستی - کمونیستی بودند که ترویج دهنده برابری و حذف طبقات اجتماعی بود. لنین بعد از سر کار آمدن شعار « نان ، زمین ، صلح » (چهارپاها خوب ، دوپاها بد) را مطرح ساخت که مورد توجه اکثریت مردم روسیه قرار گرفت. لنین و همفکرانش در صدد بر آمدند تا اندیشه های مارکسیتی و کمونیستی خود را به دیگر کشورهای دنیا نیز منتشر کنند (فرستادن کبوترها به مزارع اطراف). اما کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلستان که دارای نظامهایی امپریالیستی بودند، از گسترش نظام کمونیستی به سایر ملل جهان به شدت میترسیدند و درصدد مقابله با آن بر آمدند ( برخورد مزارع همسایه با سرود حیوانات. (
لنین (میجر پیر) که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملا از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او افتاد که با هم دشمنی دیرینه ای داشتند: تروتسکی (اسنوبال) و استالین (ناپلئون. (
نکته جالب درباره تطابق داستان قلعه حیوانات با آنچه بعد از انقلاب ۱۹۱۷ به وقوع پیوست در این است که تروتسکی (اسنوبال) نقش بیشتری در مقابل استالین (ناپلئون) در پیروزی انقلاب و همچنین ساماندهی و تاسیس حزب کمونیست اتحاد شوروی داشت!
معمولا این دو نفر یعنی استالین و تروتسکی درباره بیشتر مسائل با هم دیگر اختلافات زیادی داشتند (ساخت آسیاب) . به طور مثال تروتسکی نظریه ای را مطرح کرد به نام « انقلاب دائمی جهان » که بر اساس این نظریه نظام کمونیستی باید به سایر ملل جهان صادر شود. اما استالین خواهان برقراری نظام سوسیالیسمی در یک کشور واحد بود یعنی زندگی مسالمت آمیز کشور کمونیستی شوروی در کنار ملل غیر کمونیستی. اگرچه او بعد از مدتی تغییر عقیده داد و در صدد صدور اندیشه های کمونیستی به سایر ملل بر آمد (مخالفت ناپلئون با ساخت آسیاب و سپس. (
بعد از انقلاب اما وضع مردم آن چنان تغییر عمده ای نکرده بود. کم کم زمزمه های مخالفت و آشوب از گوشه و کنار شنیده می شد. استالین از وضع موجود برای رسیدن به قدرت استفاده کرد. استالین محبوبیت خود را مدیون معرفی خودش به عنوان «مرد خلق» از طبقات فقیر بود. مردم روسیه از جنگ جهانی و جنگ داخلی خسته بودند و سیاست استالین در تمرکز بر ساختمان «سوسیالیسم در یک کشور» پیغام ضدجنگی مثبتی در خود داشت. استالین بعد از رسیدن به قدرت سریعا تغییر رویه داد و به کمک چکا « پلیس مخفی روسیه» که خود موسس آن بود ( نُه قلاده سگ وحشی) تک تک مخالفش را از سر راه برداشت.
او ابتدا تروتسکی را به جرم مخالف تبعید کرد و سپس با کمک چکا در کشور مکزیک او را به قتل رساند. همچنین استالین افراد بلند مرتبه ای از حزب همچون « سرگی کیروف ، زینوویف و کامنف » را از قدرت کنار زد (کشتن سه خوک) تا به تنهایی ریاست حزب و همچنین رهبری شوروی را بر عهده گیرد.
استالین با کمک پلیس مخفی بسیار فعالی که داشت تمام مخالفان را کنار زد (کشتار حیوانات) . او پیوند عدم تعرضی با هیتلر بست ( تجارت با انسانها . (
در یک کلام استالین را هیچ گاه نمی توان پیرو حقیقی اندیشه های مارکس و لنین محسوب کرد.
دلايل ماركس بودن ميجر:
ميجر اهالي را به انقلاب دعوت كرد اما خودش چند ماه قبل مرده بود و بنابراين نمي تواند لنين باشد ، چون لنين مدت ها (از سال 1903) براي انقلاب كوشيد و رهبر اصلي انقلاب بود و 7 سال هم رهبري جامعه رو به عهده داشت . ولي ماركس كه مدت ها پيش مرده بود و فقط عقايدش در بين مردم بود مطابق با ميجره .
اسنوبال و ناپلئون انديشه هاي خود را از ميجر ميگيرند در حالي كه تروتسكي و استالين به هيچ وجه انديشه هايشان برگرفته از لنين نبود . درسته كه استالين خود را هميشه سرسپرده لنين نشان مي داد اما تروتسكي در ابتدا رقيب لنين بود و رهبري حزب منشويك ها رو به عهده داشت. اما اگر ميجر همان ماركس باشد مطابقت مي كند چون همه سوسياليست هاي آن موقع مستقيما از عقايد ماركس استفاده مي كردند.
بعد از كلي فكر به اين نظر رسيدم كه ميجر پير نه لنين است و نه ماركس ، بلكه يک شخصيت مجازي می باشد؛ هرچند بيشتر شبيه به لنين است .
سکوئیلر خوک ٬ بنجامین الاغ ٬موریل بز و مالی مادیان سفید نماد چه کسانی هستند؟
خوب چند تا نكته را هم من اضافه ميكنم:
بورژوا(سرمايه دار)=انسان ها ..... پرولتاريا(کارگر)=حيوانات مزرعه.
راي گيري اي كه براي حيوانات غير اهلي صورت گرفت كنايه اي بود به اينكه در مواقع مختلف، سوسياليستها، گاه خرده بورژواها (سرمايه دار جزء /حيوانات وحشي) را در طرف خود مي دانستند و گاه در طرف دشمن.
پرچم سبز با نقش سم و شاخ (پرچم قلعه حيوانات) = پرچم سرخ با نقش داس و چكش (پرچم شوروي(
موزر كلاغ نمادي است از طبقه روحاني كه همدست با آقاي جونز (تزار) بوده و مدام از زندگي پس از مرگ و بهشت و نعمت هاي آن وعده مي دهد تا حيوانات را از شورش عليه زور و فلاكت خود ، باز دارد.
گوسفندان نمادی هستند از انسان های احمقی که بدون فکر ٬ سخنان رهبر خود را قبول می کنند و با ایجاد هرج و مرج و تظاهرات و شعارهای احمقانه ٬ نا آگاهان را فریب می دهند و به ایجاد مقبولیت عمومی آن رهبر ٬ کمک می کنند.
آقای جونز که تزار نیکلای دوم است.
همسايگان آقاي جونز :
مزرعه ي فاكس وود نماد متفقين (فرانسه و انگليس ) است و مالك آن پپل كينگتون نماد سياستمداران فرانسه و انگليس در فاصله دو جنگ جهاني است (نويل چمبرلين نخست وزير بريتانيا و همتاي فرانسوي اش) كه سهل انگار بودند و امپراطوري هاي وسيعشان رو به انحطاط مي رفت .
مزرعه ي پينج فيلد، آلمان نازي است و مالك آن آقاي فدريك كه كشورش كوچكتر است و خودش خشن و باهوش ، همان هيتلر است .
رابطه این همسایگان ٬ شکرآب است (خصومت در روابط آلمان و متفقین در فاصله ی دو جنگ. (
ناپلئون(استالين) در حالي كه شعار "مرگ بر فدريك(هيتلر)" سر مي دهد و مي خواهد با پيل كينگتون(متفقين) رابطه برقرار كند ناگهان موضعش را عوض كرده و با فدريك(هيتلر) قرارداد امضا مي كند(قرارداد عدم تعرض اوت 1939 آلمان و شوروي). او به آقاي فدريك الوار فروخت اما فدريك تقلب كرد (شروع روابط بازرگانی آلمان و شوروی و سپس شکست این روابط ) و با نيرويي زياد به قلعه حيوانات حمله كرد(عمليات بارباروسا و حمله نازي ها به شوروي) ؛ اما حيوانات به داخل ساختمان عقب نشيني كردند(عقب نشيني ارتش سرخ به پشت دوازه هاي مسكو ، لنينگراد و استالينگراد) و در فرصت مناسب حريف را از پا درآوردند(بيرون راندن آلمان ها از شوروي. (
اسنوبال مسئول عمليات دفاعي است مانند تروتسكي كه فرمانده ارتش سرخ بود.
اسنوبال(تروتسكي) محبوبتر از ناپلئون(استالين) بود ولي ناپلئون با هرج و مرج و پليس مخفي خود(سگها) به قدرت رسيد و بوروكراسي(ديوان سالاري) را به عنوان نظم جديد ، حكم فرما كرد.
هرگاه بحثي در ميگرفت خوكها موضوع "بازگشت آقاي جونز" را پيش مي كشيدند و با اين حربه ، همه را ساكت مي كردند و اين دقيقا روش استالين بود.
شروع معامله آن ها با انسان ها بر سر معامله ماشين آلات با مواد خام ، و همچنين بروز قحطي در مزرعه و تحريف واقعيات، انطباقي شگفت با تاريخ شوروي دارد.
انسان ها (جهان سرمايه داري) ابتدا از قلعه حيوانات (بلوك شرق) تنفر داشتتند اما چون به مواد خام نيازمند بود (نفت و غله شوروي) ، تصميم به برقراري رابطه گرفتند .
آقاي ويمپر ممكن است "مولوتف" ، كميسر خارجي شوروي باشد كه مذاكرات با آلمان و متفقين را انجام مي داد.
آسياب بادي نمادي از سيستم اقتصادي جديد شوروي ست كه اول اصلا سودآور نبود اما سپس رونق گرفت و انسان ها(سرمايه دارها) با ديدن آن لب به تحسين مي گشودند.
جنگ "گاوداني" اشاره اي است به كمك متفقين به ارتش سفيد اوكراين براي جنگ با ارتش سرخ در سال 1919 كه به تصرف اوكراين به دست ارتش سرخ و بلشويك ها انجاميد.
مزرعه غني تر شده بود اما فقط خوك ها و سگ ها(رهبران شوروي) از آن بهره مي بردند و وضع بقيه از دوران آقاي جونز(تزار) نيز بدتر بود اما با آمار و ارقام ، وضع آن ها را خوبتر نشان مي دادند.
كشتار وسيع ناپلئون نشان دهنده جنايات فراوان استالين است . او 5 ميليون از مخالفانش را از بين برد .
ميلوان جيلاس در باره او مي گويد: استالين بزرگترين جنايتكار تاريخ بود [البته هيتلر اول است و استالين دوم] و بايد آرزو كنيم كه اين لقب همچنان براي او باقي بماند ، يعني خدا نكند كه كسي خونريزتر و شرورتر از او در دنيا پيدا شود.
در آخر داستان، خوك ها و آدمها(به ويژه آقاي پيل كينگتن) مهماني مشترك مي گيرند (اشاره به حضور چرچيل و روزولت، سران متفقين، در شوروي) و خوكها كاملا شبيه آدم ها مي شوند و در اين ميان حيوانات بيچاره كه روزي بنده آدم ها بودند اينك برده خوكها شده اند.
در پاراگراف آخر ، بلافاصله بعد از دوستي كوتاه بين آدمها و خوكها ، آن ها شروع به جدال و جروبحث مي كنند كه نشان دهنده پيش بيني زيركانه نويسنده ست كه در سال 1944 وقايع 2-3 سال بعد و شروع "جنگ سرد" را به خوبي پيش بيني مي كند.
وقتي مرغ مي گويد «تحت توجهات رهبر ما رفيق ناپلئون من ظرف شش روز پنج تخم كرده ام» و يا گاو مي گويد «به مناسبت رهبري خردمندانه رفيق ناپلئون آب گوارا شده است» ناباورانه است كه اين موضوع در شوروي سابق حقيقت داشته و در دوران استالين، كودكان هر روز صبح كنار ميزهاي تحريرشان مي ايستادند و مي گفتند: « سپاس رفيق استالين براي اين زندگي خوشبخت » !!
"مزرعه حیوانات" در شکل یک داستان بسیار سرگرم کننده درباره حیوانات است و داستان انقلابی است که دچار اشتباه می شود و بر اساس نگاهی به انقلاب روسیه و استفاده "ژوزف استالین" از قدرت نوشته شده است. پیام کلی این است که تمایل انسان برای قدرت, ایجاد یک جامعه بدون طبقه اجتماعی را غیر ممکن می کند. هر کدام از حیوانات در داستان یک تصویر کلی یا نوع خاصی از فرد را در زندگی واقعی نشان می دهند. خوک هایی که می توانند بخوانند و بنویسند و سایر حیوانات را رهبری و سازمان دهی کنند، رهبران بلشویک هستند، ناپلئون استالین است و اسنوبال تروتسکی. طبقه کارگر توسط اسب پیر و صبوری به نام باکسر نشان داده می شود. این داستان توصیف می کند که چگونه ایده آل ها به تدریج ناپدید می شوند و قدرت و قدرت طلبی ، انقلابیون امروز را در فردای به حکومت رسیدن به ضد انقلاب تبدیل میکند و این دفرمه شدن علیرغم نیات انسانی – آزادیخواهانه آنها صورت میگیرد زیرا قدرت و قدرت طلبی قوانین ناظر بر خویش را دارا بوده و این انسان است که دست آخر در برابرشان مجبور به تعظیم کردن می شود، مبحثی که به کرات از طرف آنارشیستها مطرح شده و رویدادهای تا کنون جهان هم این مسئله را ثابت نموده اند !.
ردپای اندیشه های کارل مارکس و لنین در انقلاب مزرعه حیوانات!
توضیح ابتدایی: در این نوشته سعی کردم تا به بیان مهمترین وقایع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و تطابق آن با وقایعی که در کتاب مزرعه حیوانات جورج اورول اتفاق می افتد بپردازم. نیز فرض کردم با اصطلاحات سیاسی که در متن به کار برده میشود آشنایی دارید. واژه هایی که با رنگ قرمز در متن آورده ام، شخصیتها و یا رخدادهای داستان قلعه حیوانات است که به صورت معادل شده در کنار رویدادهای شوروی و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ آمده است.
کشور روسیه (مزرعه مانور) در آستانه قرن بیستم کشوری پهناور و نظامی گرا بود که پادشاهی دارای قدرت مطلق به نام تزار (آقای جونز) بر آن فرمان می راند. جامعه روسیه دچار شکاف طبقاتی بزرگی بود؛ زمینداران ثروتمند (انسانها) و کشاورزان فقیر (حیوانات مزرعه).
روسیه دیکتاتوری در وضعیتی اسفبار به سر می برد. شرکت روسیه در جنگ جهانی اول، این کشور را از توان انداخته بود. کشور از تلفات انسانی بسیار بالا، کمیابی مواد غذایی و سوخت، تورم سر به فلک کشیده، آسیب دیده بود. با وجود پهناور بودن مزارع روسیه و کشاورزی پر رونق، این کشور دارای اقتصادی بسیار ضعیف بود. در نتیجه روسیه حتی از تغذیه ی مردم خود نیز عاجز بود! از طرف دیگر این کشور مورد طمع چهار دولت بزرگ آن زمان یعنی آمریکا، فرانسه، انگلستان و ژاپن قرار گرفته بود. آمریکا به فکر داشتن پایگاهی بزرگ در اروپا بود؛ فرانسه به دنبال محصول گندم منطقه اوکراین بود؛ انگلستان در پی دستیابی به منابع عظیم نفتی روسیه در سیری و بالاخره ژاپن هم که به شدت در حال رشد اقتصادی بود و مناطقی از چین را نیز به تصرف در آورده بود چشم به قسمتهایی از خاک روسیه دوخته بود ( رفتارهای مزرعه های همسایه. (
روسیه دارای دو حزب بزرگ با دو خط فکری مخالف هم بود. حزب حاکم شامل اندیشه های دموکراتیک مشروطه (انسانها) و دیگری سوسیال دموکرات با اندیشه هایی مارکسیستی ( خوکها. (
اعتصاب های کارگری، تظاهرات دانشجویی و ناآرامی های سیاسی در جامعه تزاری روسیه به شدت افزایش یافت. این وضعیت فرصتی را در اختیار جنبش کوچک اما بسیار فعال مارکسیستی گذاشت که نتیجه آن وقوع انقلابی در فوریه ۱۹۱۷ و بر روی کار آمدن یک دولت موقت سوسیال دمکرات بود. اما این دولت نیز همانند حکومت تزاری نتوانست خواسته های دهقانان روسی را بر آورده کند. در نتیجه انقلاب دومی که در اکتبر سال ۱۹۱۷ به وقوع پیوست، مارکسیستها ( خوکها) به سرکردگی لنین (میجر پیر) بر سر کار آمدند.
لنین و پیروانش با الهام از نوشته های فیلسوف آلمانی کارل مارکس، طرفدار تشکیل نظام سوسیالیستی - کمونیستی بودند که ترویج دهنده برابری و حذف طبقات اجتماعی بود. لنین بعد از سر کار آمدن شعار « نان ، زمین ، صلح » (چهارپاها خوب ، دوپاها بد) را مطرح ساخت که مورد توجه اکثریت مردم روسیه قرار گرفت. لنین و همفکرانش در صدد بر آمدند تا اندیشه های مارکسیتی و کمونیستی خود را به دیگر کشورهای دنیا نیز منتشر کنند (فرستادن کبوترها به مزارع اطراف). اما کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلستان که دارای نظامهایی امپریالیستی بودند، از گسترش نظام کمونیستی به سایر ملل جهان به شدت میترسیدند و درصدد مقابله با آن بر آمدند ( برخورد مزارع همسایه با سرود حیوانات. (
لنین (میجر پیر) که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملا از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او افتاد که با هم دشمنی دیرینه ای داشتند: تروتسکی (اسنوبال) و استالین (ناپلئون. (
نکته جالب درباره تطابق داستان قلعه حیوانات با آنچه بعد از انقلاب ۱۹۱۷ به وقوع پیوست در این است که تروتسکی (اسنوبال) نقش بیشتری در مقابل استالین (ناپلئون) در پیروزی انقلاب و همچنین ساماندهی و تاسیس حزب کمونیست اتحاد شوروی داشت!
معمولا این دو نفر یعنی استالین و تروتسکی درباره بیشتر مسائل با هم دیگر اختلافات زیادی داشتند (ساخت آسیاب) . به طور مثال تروتسکی نظریه ای را مطرح کرد به نام « انقلاب دائمی جهان » که بر اساس این نظریه نظام کمونیستی باید به سایر ملل جهان صادر شود. اما استالین خواهان برقراری نظام سوسیالیسمی در یک کشور واحد بود یعنی زندگی مسالمت آمیز کشور کمونیستی شوروی در کنار ملل غیر کمونیستی. اگرچه او بعد از مدتی تغییر عقیده داد و در صدد صدور اندیشه های کمونیستی به سایر ملل بر آمد (مخالفت ناپلئون با ساخت آسیاب و سپس. (
بعد از انقلاب اما وضع مردم آن چنان تغییر عمده ای نکرده بود. کم کم زمزمه های مخالفت و آشوب از گوشه و کنار شنیده می شد. استالین از وضع موجود برای رسیدن به قدرت استفاده کرد. استالین محبوبیت خود را مدیون معرفی خودش به عنوان «مرد خلق» از طبقات فقیر بود. مردم روسیه از جنگ جهانی و جنگ داخلی خسته بودند و سیاست استالین در تمرکز بر ساختمان «سوسیالیسم در یک کشور» پیغام ضدجنگی مثبتی در خود داشت. استالین بعد از رسیدن به قدرت سریعا تغییر رویه داد و به کمک چکا « پلیس مخفی روسیه» که خود موسس آن بود ( نُه قلاده سگ وحشی) تک تک مخالفش را از سر راه برداشت.
او ابتدا تروتسکی را به جرم مخالف تبعید کرد و سپس با کمک چکا در کشور مکزیک او را به قتل رساند. همچنین استالین افراد بلند مرتبه ای از حزب همچون « سرگی کیروف ، زینوویف و کامنف » را از قدرت کنار زد (کشتن سه خوک) تا به تنهایی ریاست حزب و همچنین رهبری شوروی را بر عهده گیرد.
استالین با کمک پلیس مخفی بسیار فعالی که داشت تمام مخالفان را کنار زد (کشتار حیوانات) . او پیوند عدم تعرضی با هیتلر بست ( تجارت با انسانها . (
در یک کلام استالین را هیچ گاه نمی توان پیرو حقیقی اندیشه های مارکس و لنین محسوب کرد.
دلايل ماركس بودن ميجر:
ميجر اهالي را به انقلاب دعوت كرد اما خودش چند ماه قبل مرده بود و بنابراين نمي تواند لنين باشد ، چون لنين مدت ها (از سال 1903) براي انقلاب كوشيد و رهبر اصلي انقلاب بود و 7 سال هم رهبري جامعه رو به عهده داشت . ولي ماركس كه مدت ها پيش مرده بود و فقط عقايدش در بين مردم بود مطابق با ميجره .
اسنوبال و ناپلئون انديشه هاي خود را از ميجر ميگيرند در حالي كه تروتسكي و استالين به هيچ وجه انديشه هايشان برگرفته از لنين نبود . درسته كه استالين خود را هميشه سرسپرده لنين نشان مي داد اما تروتسكي در ابتدا رقيب لنين بود و رهبري حزب منشويك ها رو به عهده داشت. اما اگر ميجر همان ماركس باشد مطابقت مي كند چون همه سوسياليست هاي آن موقع مستقيما از عقايد ماركس استفاده مي كردند.
بعد از كلي فكر به اين نظر رسيدم كه ميجر پير نه لنين است و نه ماركس ، بلكه يک شخصيت مجازي می باشد؛ هرچند بيشتر شبيه به لنين است .
سکوئیلر خوک ٬ بنجامین الاغ ٬موریل بز و مالی مادیان سفید نماد چه کسانی هستند؟
خوب چند تا نكته را هم من اضافه ميكنم:
بورژوا(سرمايه دار)=انسان ها ..... پرولتاريا(کارگر)=حيوانات مزرعه.
راي گيري اي كه براي حيوانات غير اهلي صورت گرفت كنايه اي بود به اينكه در مواقع مختلف، سوسياليستها، گاه خرده بورژواها (سرمايه دار جزء /حيوانات وحشي) را در طرف خود مي دانستند و گاه در طرف دشمن.
پرچم سبز با نقش سم و شاخ (پرچم قلعه حيوانات) = پرچم سرخ با نقش داس و چكش (پرچم شوروي(
موزر كلاغ نمادي است از طبقه روحاني كه همدست با آقاي جونز (تزار) بوده و مدام از زندگي پس از مرگ و بهشت و نعمت هاي آن وعده مي دهد تا حيوانات را از شورش عليه زور و فلاكت خود ، باز دارد.
گوسفندان نمادی هستند از انسان های احمقی که بدون فکر ٬ سخنان رهبر خود را قبول می کنند و با ایجاد هرج و مرج و تظاهرات و شعارهای احمقانه ٬ نا آگاهان را فریب می دهند و به ایجاد مقبولیت عمومی آن رهبر ٬ کمک می کنند.
آقای جونز که تزار نیکلای دوم است.
همسايگان آقاي جونز :
مزرعه ي فاكس وود نماد متفقين (فرانسه و انگليس ) است و مالك آن پپل كينگتون نماد سياستمداران فرانسه و انگليس در فاصله دو جنگ جهاني است (نويل چمبرلين نخست وزير بريتانيا و همتاي فرانسوي اش) كه سهل انگار بودند و امپراطوري هاي وسيعشان رو به انحطاط مي رفت .
مزرعه ي پينج فيلد، آلمان نازي است و مالك آن آقاي فدريك كه كشورش كوچكتر است و خودش خشن و باهوش ، همان هيتلر است .
رابطه این همسایگان ٬ شکرآب است (خصومت در روابط آلمان و متفقین در فاصله ی دو جنگ. (
ناپلئون(استالين) در حالي كه شعار "مرگ بر فدريك(هيتلر)" سر مي دهد و مي خواهد با پيل كينگتون(متفقين) رابطه برقرار كند ناگهان موضعش را عوض كرده و با فدريك(هيتلر) قرارداد امضا مي كند(قرارداد عدم تعرض اوت 1939 آلمان و شوروي). او به آقاي فدريك الوار فروخت اما فدريك تقلب كرد (شروع روابط بازرگانی آلمان و شوروی و سپس شکست این روابط ) و با نيرويي زياد به قلعه حيوانات حمله كرد(عمليات بارباروسا و حمله نازي ها به شوروي) ؛ اما حيوانات به داخل ساختمان عقب نشيني كردند(عقب نشيني ارتش سرخ به پشت دوازه هاي مسكو ، لنينگراد و استالينگراد) و در فرصت مناسب حريف را از پا درآوردند(بيرون راندن آلمان ها از شوروي. (
اسنوبال مسئول عمليات دفاعي است مانند تروتسكي كه فرمانده ارتش سرخ بود.
اسنوبال(تروتسكي) محبوبتر از ناپلئون(استالين) بود ولي ناپلئون با هرج و مرج و پليس مخفي خود(سگها) به قدرت رسيد و بوروكراسي(ديوان سالاري) را به عنوان نظم جديد ، حكم فرما كرد.
هرگاه بحثي در ميگرفت خوكها موضوع "بازگشت آقاي جونز" را پيش مي كشيدند و با اين حربه ، همه را ساكت مي كردند و اين دقيقا روش استالين بود.
شروع معامله آن ها با انسان ها بر سر معامله ماشين آلات با مواد خام ، و همچنين بروز قحطي در مزرعه و تحريف واقعيات، انطباقي شگفت با تاريخ شوروي دارد.
انسان ها (جهان سرمايه داري) ابتدا از قلعه حيوانات (بلوك شرق) تنفر داشتتند اما چون به مواد خام نيازمند بود (نفت و غله شوروي) ، تصميم به برقراري رابطه گرفتند .
آقاي ويمپر ممكن است "مولوتف" ، كميسر خارجي شوروي باشد كه مذاكرات با آلمان و متفقين را انجام مي داد.
آسياب بادي نمادي از سيستم اقتصادي جديد شوروي ست كه اول اصلا سودآور نبود اما سپس رونق گرفت و انسان ها(سرمايه دارها) با ديدن آن لب به تحسين مي گشودند.
جنگ "گاوداني" اشاره اي است به كمك متفقين به ارتش سفيد اوكراين براي جنگ با ارتش سرخ در سال 1919 كه به تصرف اوكراين به دست ارتش سرخ و بلشويك ها انجاميد.
مزرعه غني تر شده بود اما فقط خوك ها و سگ ها(رهبران شوروي) از آن بهره مي بردند و وضع بقيه از دوران آقاي جونز(تزار) نيز بدتر بود اما با آمار و ارقام ، وضع آن ها را خوبتر نشان مي دادند.
كشتار وسيع ناپلئون نشان دهنده جنايات فراوان استالين است . او 5 ميليون از مخالفانش را از بين برد .
ميلوان جيلاس در باره او مي گويد: استالين بزرگترين جنايتكار تاريخ بود [البته هيتلر اول است و استالين دوم] و بايد آرزو كنيم كه اين لقب همچنان براي او باقي بماند ، يعني خدا نكند كه كسي خونريزتر و شرورتر از او در دنيا پيدا شود.
در آخر داستان، خوك ها و آدمها(به ويژه آقاي پيل كينگتن) مهماني مشترك مي گيرند (اشاره به حضور چرچيل و روزولت، سران متفقين، در شوروي) و خوكها كاملا شبيه آدم ها مي شوند و در اين ميان حيوانات بيچاره كه روزي بنده آدم ها بودند اينك برده خوكها شده اند.
در پاراگراف آخر ، بلافاصله بعد از دوستي كوتاه بين آدمها و خوكها ، آن ها شروع به جدال و جروبحث مي كنند كه نشان دهنده پيش بيني زيركانه نويسنده ست كه در سال 1944 وقايع 2-3 سال بعد و شروع "جنگ سرد" را به خوبي پيش بيني مي كند.
وقتي مرغ مي گويد «تحت توجهات رهبر ما رفيق ناپلئون من ظرف شش روز پنج تخم كرده ام» و يا گاو مي گويد «به مناسبت رهبري خردمندانه رفيق ناپلئون آب گوارا شده است» ناباورانه است كه اين موضوع در شوروي سابق حقيقت داشته و در دوران استالين، كودكان هر روز صبح كنار ميزهاي تحريرشان مي ايستادند و مي گفتند: « سپاس رفيق استالين براي اين زندگي خوشبخت » !!
داونلود از سرور مدیا فایر :
part.1
part.2
part.3
part.4
داونلود انیمشن، مزرعه حیوانات از تورنت زیر
isohunt.com/torrent_details/92171349/Animal+Farm?tab
isohunt.com/torrent_details/92171349/Animal+Farm?tab
۲ نظر:
با سلام
وبلاگ پر محتوایی دارید.مستدام!
نظر شما در رابطه با اورول برایم جالب و مناقشه برانگیز بود.
دارم تحقیق می کنم ببینم واقعا اینطوری بوده است.
اگر مراجع و منابعی دارید لطفا معرفی کنید.
با سپاس
مهرداد
سلام مهرداد عزیز ... مرسی از نظر لطفتان ... در مورد جورج اورول بازهم باید تأکید کنم که در هر جامعه ای، دولت ها دارای یکسری افراد با ضریب هوشی ای کیو، فوق العاده بالا می باشند که در پشت پرده متنده و بهشان می گویند: استاد کنترل ... یعنی اینها برنامه می ریزند که مثلا در 10 سال آینده مملکت به کدام سو برود و چند درصد تلفات یا قربانی و غیرهم بیرون بدهد. جورج اورول هم استاد کنترل و هم تئوریسین سیستم اولیگارشی استعمار پیر انگلیس بوده و در اثبات سخنانم تنها می توانم شما را به نگاه کردن فیلم 1984 در لینک زیر و مقایسه اندیشه های آن با روزگار کنونی از جمله دوربین های نظارتی و استفاده معکوس از زبان و غیره فرا بخوانم ... مرسی ... موفق و آگاه باشید ... http://vimeo.com/100053138
ارسال یک نظر