سلام



لطفا فقط افراد با شعور وارد شوند !








۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

داونلود مستند، بازگشت مارکس


تماشای مستند بصورت آنلاین و زیرنویس فارسی




بازگشت مارکس
مستند در سال 2011 توسط جیسون بارکر کارگردانی شده و برای علاقمندان روی اینترنت قرار گرفته است. هر چند مستند برای نگاه کردن جالب بنظر می رسد ولی از لحاظ محتوا ربط چندانی به مارکس و بازگشت آن ندارد.
اکثر افراد مصاحبه شده در مستند از حامیان غیر مارکسیست سرمایه داری بوده که هیچ آینده ای برای مارکسیسم قایل نشده، در افکار و گمانه زنی های پست مدرنیستی خود دست و پا می زنند و درک خاصی از مارکس و مارکسیسم ندارند، همچنین با هیچ نماینده ای از جنبش کارگری موجود و یا احزاب سیاسی که بخشی از سنت مارکسیستی می باشند، گفتگو نشده است.
سؤال اینست: اگر نقادی مارکس از کاپیتالیسم برای این دوران هم کارایی و اعتبار دارد، بعد از آن چه می شود ؟ آیا کمونیسم آماده بازگشت و حذف نظام سرمایه داری است ؟
فیلم با انیمیشنی از دیدار مارکس و تروتسکی شروع می شود، جاییکه در آن تروتسکی مشغول روشنگری مارکس در مورد خصوصیات مارکسیسم امروزه و توضیحاتی در مورد جایگاه ایده ئولوژی در جوامع انسانی می باشد. در واقع تروتسکی مثل سگ دُم تکان می دهد.
فیلم با طرح سؤالاتی از اقتصاددانهای امروزه در مورد بزرگترین بحرانی که سرمایه داری از رکود بزرگ سال 1930 به بعد، بخود دیده است، ادامه پیدا نموده و جوابهایی که بیننده می گیرد، چیز زیادی برای گفتن ندارند. در پایین بخشی از این سؤال و جواب ها را بررسی می کنیم.
اولین مصاحبه شوند، نوربرت والتر بعنوان سرکرده سابق دویچه بانک بوده که می گوید: ما بانکدارها اشتباهاتی انجام داده ایم، بعنوان مثال در آمریکا، مردم می توانند معادل 110 درصد از ارزش خانه را وام مسکن دریافت نمایند. بانکها پول ارزان در دسترس قرار داده و مردم نیز مبالغ کلانی وام دریافت نموده که بعدا نمی توانند باز پرداخت نمایند.
بعدا فیلم به ما می گوید که ایده های مارکس در مورد خلاص شدن از دست سرمایه داری از طریق حذف جامعه مبتنی بر تولید برای سود، باعث خلق جهانی می شود که مردم نمی خواهند در آن زندگی نمایند زیرا اینکار منجر به لغو واسطه جهانی یا همان پول شده وهمه چیز را در پیرامون ما به کالا ( بازگشت به دوران تهاتری و معاملات پایاپای) تبدیل می کند و این در حالی است که پول یک واسطه ضروری برای تمدنها،  همزیستی مسالمت آمیزشان و سازماندهی جوامع پیچیده می باشد. در جواب باید گفت:  کمونیسم یک جامعه پیشرفته و پیچیده بوده که تولید در آن، برای رفع نیازهای انسانی و نه برای بدست آوردن سود سازماندهی خواهد گردد. ظاهرا وقتی که آقای والتر می گوید: همزیستی مسالمت آمیز یکی از مزایای اقتصاد مبتنی بر پول می باشد، فراموش کرده اند که دو جنگ جهانی در قرن گذشته که بخاطر پول و سودجویی براه افتادند، تمدن اروپا را تا آستانه اضمحلال کامل پیش بردند.
 بعدا فیلم سراغ ایامون باتر بعنوان غلام حلقه بگوش نئولیبرالیسمِ مارگرت تاچر و نویسنده کتاب، مهار کردن اتحادیه های کارگری، در مؤسسه آدام اسمیت می رود، که افاضه می کند: بحرانِ تورم ایجاد شده بخاطر چاپ بیش از حد پول توسط دولت ها بوده و از کنترل پول در دستان دولت ها، اظهار تأسف می کند.
اما در سطح کلی تری از مشکلات سرمایه داری و معانی و مفاهیم نوشته های مارکس، مستند با چند نفر بعنوانِ فلاسفه، فیلسوفان سیاسی، نظریه پرداز، منتقد و غیره مصاحبه کرده که بعضی از آنها در مجامع دانشگاهی شناخته شده می باشند، هر چند درک آنها از مارکسیسم احتمالا سؤال برانگیز می باشد. یکی از این افراد، آنتونیو نگری، یکی از نویسندگان کتابِ امپراطوری، کارشناس اسپینوزا، مؤسس جریان استقلال ایتالیا ( طرفداران استقلال مارکسیسم Autonomist Marxism که مجموعه ای از نظرات، جنبشهای رادیکال اجتماعی و ضد دیکتاتوری بوده و توسط جناح چپ انقلابی به رهبری افرادی همچون آنتونیو نگری، اوایل دهه های 1960 در ایتالیا شروع شد. در آغاز این جنبش تحت هژمونی کمونیستهای کارگری بوده و بعدها گرایشات پُست مارکسیستی و آنارشیستی در آن به نیروی غالب تبدیل گشتند. مترجم ) و قدرت کارگران و بنیانگذار جریان اولترا چپ بهمراه شاخه نظامی – میلتانت آن می باشد.
نگری بما می گوید: سرمایه داری یا نئولیبرالیسم، نمی تواند بهای کار کارگران را بپردازد ( اینکه دستمزد، بهای پرداخت شده برای کار است ) حتی بنظر نمی رسد یک اصطلاح مارکسیستی باشد، او حداقل می بایست در مورد ارزش نیروی کار صحبت می کرد و نه قیمت) و تا وقتیکه کارگران به دلیل دستمزدهای بالا ساکت باقی بمانند، آنها به جنگ افروزی های خود در سراسر جهان ادامه خواهند داد. اما همچنانکه می بینیم، سرمایه داری نمی تواند دستمزدها را پرداخت نماید، لذا بازگشت مارکس همچنان محتمل است.
این خط فکری ادامه پیدا می کند تا جایی که مستند سؤال می کند: آیا تئوریهای مارکس در مورد استثمار، بدرد امروز هم می خورند یا سرمایه داری روشهایِ سود آوریِ خویش را تغییر داده است. توجه داشته باشیم که بغیر از چند مورد استثناء، هیچ یک از پاسخهای ارایه شده در این بخش از فیلم، ارتباطی با مارکس ندارند.
فیلسوف، اسلوی ژیژک دارد از خوشحالی بال در می آورد زیرا مستند، او را رهبر جنبش احیای تفکر مارکس معرفی می کند.
ظاهرا او با گفتن چنین مطالبی مارکسیسم را زنده می کند: دیگر، مفاهیم کلاسیک استثمار کار، با توجه به انفجار دانش کار نمی دهند، او توضیح نمی دهد که چرا اینطور است. ولی می گوید: بهرحال کامپیوترها وجود داشته و ما برای برقراری ارتباط با یکدیگر به آنها نیازمند بوده و باید اجاره خود را به بیل گیتس بپردازیم زیرا او بخشی از عقل کل و ماده ذهنی ما می باشد !. او در ادامه افاضه می کند: ما باید مفهوم پرولتاریا را بازتعریف نماییم زیرا اکنون  پرولتاریا بزرگتر و وسیعتر از طبقه کارگر می باشد. همچنین ژیژک اشاره می کند که امروزه بیکارها تظاهرات می کنند، زیرا کار می خواهند و به سرمایه داری می گویند که لطفا ما را هم بصورت معمول، استثمار کرده و نیروی کارمان را بخرید. بنظر من ژیژک، نه تنها رهبر جنبش احیای مارکسیسم نیست بلکه در خط مقدم حمله به نئو مارکسیسم قرار دارد. بعدها دوباره سر و کله او در دیگر بخشهای مستند پیدا می شود.
دوباره آنتونیو نگری پیدا می شود. او می گوید: سرمایه داری به چنان تکاملی رسیده که مارکس نمی توانست پیش بینی کند. استثمار، تنها شامل کارگران کارخانجات نیست بلکه کل کارگران جامعه را در بر می گیرد. شما نمی توانید فقط به امید کارگرانِ کارخانجات انقلاب بکنید بلکه تمامی کارگران دیگر هم لازم می باشند. من فکر می کنم که مارکس می توانست وضیعت کنونی را پیش بینی نماید و در واقع از آن خبر داشته است. نگری ادامه می دهد: شما به کارگران دیگر هم نیاز دارید، زیرا از آنها بیشترین سوء استفاده بعمل می آید. منظور از این گفته چیست ؟ مثالی که او میزند، شامل کارگردان فیلمها، نویسندگان و مترجمین بوده که تولیدِ ارزش بیشتری می کنند. تمامی این سخنان نامربوط می باشند زیرا هیچ تعریفی از مفاهیم مارکسیستی مانند ارزش، ارزش اضافه، نیروی کار و استثمار در مستند ارایه نشده است. اگر آنها هیچکدام از این مفاهیم کلیدی و فکری را قبول ندارند، لطفا دلیل این مسئله را برای بینندگان توضیح دهند.
هرفرید مونکلر سخنران بعدی می باشد، ایشان دستیار سردبیر بنیاد آثار مارکس و انگلس و استاد دانشگاه هومبولت در برلین بوده و در مقایسه با افراد قبل از خود، در واقع یک یا دو چیز در مورد مارکسیسم می داند ولو اینکه در کل یک سوسیال دمکرات می باشد. نگرانی او البته در مورد مشقت های کار در کشورهای پیشرفته غربی نبوده بلکه بخاطر استثمار وحشتناک نیروی کار در کشورهای جهان سوم و دستمزدهای پایین آنها در مقایسه با کشورهای صنعتی می باشد. در اینجا روشن می شود که ایده های مارکسیستی تنها زمانی به سرمایه داری ربط پیدا می کنند که استثمار شروع می شود.
مایکل هارت، همکار آنتونیو نگری در نگارش کتاب امپراطوری، ما را از جهان سوم به اول برگشت داده تا بما بگوید که اقتصاد امروزِ غرب بر محور تولیدات غیر مادی و نامحدود بوده و دیگر مانند گذشته سراغ تولید محصولات قدیمی مانند، یخچال، توستر، ماشین و فریز نمی باشد. یعنی اقتصاد نوین به روابط و داراییهای نامشهود ربط داشته و نه منابعی همچون نفت، گاز و ذغال سنگ ! از ایشان بعنوان یک منتقد ادبی و فیلسوف سیاسی نام برده شده است، ولی حداقل او در مورد فلسفه سیاسی مانند یک منتقد ادبی سخن می گوید.
بعدا نوبت می رسد به ژاک رانستر که همراه با لوئی آلتوسر، از نویسندگان کتابِ بازخوانی کاپیتال می باشد. او دارای یک نظریه آموزشی بوده که طی آن می گوید: هر کسی می تواند یک معلم باشد بدون اینکه چیزی از موضوع بداند. او این موضوع را در حالی بیان می کند که بطرف آموزشگاه می رود و دیدیم که چگونه فقط از سوی تعدادی معلم مورد استقبال قرار گرفت. رانستر، سه پدیده را در مستند بررسی نموده و بزعم خودش، چیز مهمی در آنها وجود ندارد. اول می گوید که در بسیاری از جوامع، استثمار و بهره کشی هیچ نوع انفجاری اجتماعی بهمراه نداشته است، دوم اینکه از استثمار مردم نمی توانیم به یک منطق مشخص برای پایان دادن به ستمکشی و فرودستی انسان برسیم و نکته آخر ، استثمار اقتصادی وجه غالبِ تمامی اعتراضات و مبارزات اجتماعی نیست. ظاهرا رانستر توجهی به دیدگاههای مارکسیستی و جایی که انگلس می گوید: در آخرین تجزیه و تحلیل ها، مبارزات برجسته اجتماعی در داخل جوامع طبقاتی، ریشه در استثمار اقتصادی داشته و به همین دلیل لازم است تا جامعه و ساختارهای اقتصادی آن بطور جداگانه مورد بررسی قرار بگیرند، ندارد. لذا علیرغم گفته های رانستر، قطعا انفجار و تلاطمات اجتماعی در کمین تمامی جوامعی بوده که در استثمار انسانها زیاده روی نموده و دارای هیرارشی قدرت و طبقات متمایز اجتماعی می باشند.
فیلم ادامه پیدا کرده تا بما بگوید: برای درک دنیای سرمایه داری باید نقبی به درون دنیای عارفانه کالاها بزنیم. این کاملا درست است که بدون درک کاملِ منشأ و نقش کالاها، ما نمی توانیم سیستم اقتصادی مبتنی بر تولید و مبادله کالایی را درک نماییم. مارکس فصل اول کتابِ ( کاپیتال، نقد اقتصاد سیاسی ) را به کالاها اختصاص داده است. هر چند این بخش از کتاب دشوار می باشد ولی با فهمیدن آن می توان بقیه فصل های کاپیتال را براحتی درک نمود. بهرحال، مستند هیچ کاری به تجزیه و تحلیل علمی مارکس از کالاها نداشته و مستقیما به آخرین بخش این فصل یعنی بت وارگی برش می زند. اما مسئله اینجاست که بدون درک عمیق بخشهای اولِ این فصل، دچار شدن به سوء تفاهم کاملا ممکن می شود، چیزیکه در مورد تمامی افرادی که در این بخش از فیلم در مورد خصوصیات فیتیش کالایی و بت وارگی حرافی می کنند، کاملا مشهود می باشد.
بطور خلاصه دیدگاه مارکس اینست که قوانین نظام سرمایه داری، منتج از طبیعت نبوده بلکه بر اساس قوانین گرانش و آیرودینامیک و در نتیجه فعالیتهای انسان می باشند. یعنی کالاها و روابط شان نتیجه فعالیت انسان بوده و خود انسان هم می تواند این روابط را الغا نماید.
با اینحال، از آنجا که ما بر قوانین اقتصادی وقوف نداریم فکر می کنیم که اینها مسایلی طبیعی هستند هر چند در عمل توسط ما ایجاد شده اند. فرض می کنیم که یک وجود مستقل از ما، به بازار می رود و باید به قوانینی که ایجاد کرده ایم تمکین نماید. این شبیه ایجاد ادیان و نظامهای مذهبی – بدوی بوده که در آن، فرد یک بت ساخته، به آن تعظیم کرده و فکر می کند که قدرت بت بر خودش برتری دارد و باید خود را بعنوان یک موضوع یا سوبژه در اختیار آن قرار دهد. بنظر می رسد که بازار سرمایه داری، شکلی طبیعی برای مبادلات اقتصادی بوده و جایگزینی برای آن وجود ندارد. اما عدم وجود آلترناتیو برای سیستم اقتصادی حاکم بر جهان درست نیست زیرا انسان می تواند سرمایه داری را ساقط و خود را از انقیاد قوانین سرمایه داری خلاص نموده و یک اقتصاد جهانی و انسان محور ایجاد نماید، اقتصادی که در آن برآورده کردن نیازهای انسان در درجه اولویت قرار بگیرد. اما در مستند به هیچ یک از این گزینه ها پرداخته نشده و دلیل اینکار اینست که عمدا بخش فیتیش کالایی را انتخاب نموده تا در آن ضمن توجیه سیستم کنونی حاکم بر دنیا، از آن نتیجه های مطلوب خویش بگیرند.
نورمن بلوز، تئوریسین رسانه ای می گوید: نظریه بت وارگی یا فیتیش کالایی، مهمترین کشف مارکس بوده است. این حرف درست نمی باشد. زیرا در واقع مهمترین کشف مارکس، تمایز بین ارزش کار و نیروی کار بوده که اساس تئوری کار و تجزیه و تحلیل مارکس از سرمایه داری بوده و نظریه بت وارگی یکی از مهمترین دستاوردهای این کشف اساسی و اصلی می باشد.
بلوز در ادامه می گوید: نظریه مارکس این راز را برای ما بیان می کند که چرا سرمایه داری، هنوز هم خوب کار می دهد !. ظاهرا راز مکشوف اینست که کالاها در نظام سرمایه داری، چیزی بیشتر از نیازهای ساده را برآورده نموده و ارزشهای معنوی را هم انتقال می دهند و همین انتقال ارزش ها، دلیل واقعی خرید آنها توسط مردم می باشند. مسئله ای که اصلا درست نمی باشد.
پیتر اسلوتدایک ( فیلسوف، البته نه زیاد خوب ) هر چند مطمئن نیست ولی می گوید: این نظریه احتمالا بخش مهمی از دکترین مارکسیستی می باشد زیرا مارکس از بین کسانی می باشد که واقعیتِ زنده بودن پدیده ها را کشف نمود. او در ادامه می گوید که والتر بنجامین یک شباهت ساختاری بین کالاهای انسانی و کالاها به مثابه اشیاء کشف نموده است. مثلا او مقوله فحشا را جهانی نمود. زیرا ممکن است یک رابطه بین بت وارگی و فحشا در بعضی سطوح وجود داشته باشد. البته من فکر نمی کنم که منظور مارکس این بوده باشد. فحشا همیشه وجود داشته ( وقتی که یک چیز زیبا در زندگی سعی در اغفال رهگذران بکمک وسوسه می کند) بنظر من اسلوتدایک بهتر است تا مجددا فصل مربوط به فیتیشیسم کالایی را در کاپیتال مارکس، مطالعه نماید.
و سرانجام، ایمون باتلر (تحلیلگر سیاسی) روی صحنه می آید. ایشان افاضه می کنند که دلیل خواست کالاها توسط مردم، روانشناختی می باشد و اقتصاد در این بین نقشی خنثی داشته و فقط کالاهایی را که مردم می خواهند، تولید می کنند. خب، اگر اقتصاد فقط نقش تولید کننده صرف دارد، پس این همه دم و دستگاه تبلیغاتی به چه کاری مشغول بوده و آیا لزومی دارد که شب و روز برای وسایلی که ما بنابر خواست درونی – روانی آنها را می خواهیم، تبلیغات کرده و خریدشان را به ما یاد آوری نمایند ؟
مستند بعدا تبدیل می شود به جریان مارکسیسم واکولوژی. اینجاست که مارکسیسم بجای بارگذاری و بازگشت مجدد، کلا تخلیه و توخالی می گردد. اسلاوی ژیژک روی منبر رفته و کمونیسم را به یک مفهوم صرف از اشتراکیت تقلیل می دهد – زمین بعنوان یک جوهر مشترک – بوده و ما باید با همدیگر آن را مدیریت نماییم، بدون اینکه در این مورد پیشنهاد کنکرتی ارایه نماید. همچنین مایکل هارت نیز در مورد مفهومِ مشترک در کمونیسم و تفاوتهای کمونیسم مدل شوروی سابق و کمونیسم منتج از آنتی کمونیسم عموسام و آمریکا سخن گفته و دست آخر خط بطلانی بر هر دو مدل می کشد.
در بخش دیگر مستند، هرفرید مونکلر نیز اشاره می کند که مارکس خواهان بهره برداری محدود، نه تنها از نیروی کار انسان بلکه از منابع طبیعت نیز بوده است. او می گوید: در صورت ادامه بهره برداری از طبیعت، آن را نابود خواهیم نمود. مونکلر فکر می کند که ما زیر سایه نظام سرمایه داری می توانیم بهره برداری از طبیعت را محدود نموده و بدون وجود جامعه ای کمونیستی بر روی کره زمین، مالکیت اشتراکی بر قرار نماییم. اما این نوع تفکرات، تکرار مکرر نشخوارت ذهنیِ سوسیال دمکراسی ورشکسته آلمان بوده و هیچ نوع برنامه ای عملی برای آنها وجود ندارد. ولی بهرحال، او یک واقعیت تلخ را به بینندگان یادآوری می کند: تخریب محیط زیست توسط کاپیتالیسم در جهان امروز.
جان گری نیز وضعیت را با توجه به مشاهدات و غور و تفحص های خویش، اینچنین می بیند: پیش بینی مُتد توسعه جهانی سرمایه داری ، نه تنها مشکل بوده بلکه کنترل آنها نیز بسیار دشوار می باشد (آشکار است که او هم تحت تأثیر نوسانات مربوط به بت وارگی و فیتیشیسم کالایی قرار دارد). او می گوید که نئو لنینیست ها (این بماند که در طول مستند، هیچ نئو لنینیستی را نخواهیم دید) و سبزها، بدرست می گویند که فعالیتهای انسان باعث تخریب و ناپایداری محیط زیست شده است هرچند این فریب را هم باور کرده اند که خود انسان نیز می تواند ثبات را به محیط زیست بر گرداند، ولی این واقعیت که انسان خودش محیط زیست را تخریب نموده الزاما به این معنا نمی باشد که خود او هم می تواند این تعادل را باز گرداند. جان گری فراموش می کند که علت این تخریب ها، نه انسان در مقام انسانی بلکه انسانی که تحت تأثیر روابط و مناسبات یک فرماسیون اجتماعی خاص، سرمایه داری، می باشد به چنین اعمال شنیعی دست یازیده است. او حتی در صورت دست بدست هم دادن جامعه انسانی برای بازسازی و بر گرداندن تعادل به محیط زیست، بازهم این مهم را غیر عملی و ناممکن دانسته و می گوید: ما فقط باید غصه خورده و زانوی غم بغل کنیم.
بعدا فیلم این سؤال را مطرح می کند: اگر مسبب اصلی بحران کنونی جهان، سیستم بانکی می باشد، آیا تنها راه حل برای شرایط امروز و آینده، کنترل اقتصاد توسط دولت است ؟ مستند به ما پیشنهاد می کند تا برای یافتن راه حل، به تاریخ مراجعه نماییم. البته باید این نکته را خاطرنشان کنم که معمولا افرادی که برای یافتن راه حل مشکلات کنونی به تاریخ مراجعه می کنند، بعنوان مرتجع شناخته شده اند. خب، اگر مراجعه به تاریخ را قبول داشته باشیم بهتر است به داستان نوربرت بلوز و اینکه در قرن نوزدهم بانک سافک، چکهای صادره توسط دیگر بانکها را خُرد می کرده، گوش فرا دهیم: می توان سکه ها و چک های بانک دیگر را چنانچه قابل اعتماد باشد، خُرد نموده و از حالت رهن شده، نجات داد. اینکار همچنین باعث می شود تا بانکهای معتبر نسبت به عملکردِ بانکهای بد آگاه شده و جلوی فساد در سیستم بانکی – مالی را گرفت ! البته بلوز ظاهرا فراموش می کند که در مورد بیشمار بحران بانکی در قرن نوزدهم برای بینندگان چیزی بگوید.
جان گری بدرست فکر می کند که این نوع ایده ها دیوانه کننده می باشند زیرا سرمایه و اقتصادِ انحصاری در دست دولتهای امروزه، بسیار تکامل یافته تر و پیچیده تر از مدل قرن نوزدهم شده و باعث پیوستگی عمیق بین سرمایه داری و قدرت گشته و لذا هیچ راه عقبگردی وجود ندارد. ولی آیا می توان باز هم جلو رفت ؟
چرا همیشه دولتها در رأس پیکان حملات برای نگه داشتن و حفاظت از سرمایه داری بوده اند ؟ آیا ممکن بود که فیلم بپرسد: این بحرانها و بخصوص بحرانی که در سال 2007 شروع شده و الان در داخل آن دست و پا می زنیم، از عوارض سرمایه داری ولی لازم برای ادامه موجودیت آن می باشند ؟
هرفرید مانکلر می گوید: مارکس فکر می کرد که بحرانها منجر به سقوط سرمایه داری می شوند ولی از آنجا که این نظام تاکنون بحرانهای زیادی را پشت سر گذاشته و به خودش حیات دوباره بخشیده است، از گفته های مارکس صرف نظر نموده و به نظریه، تخریب خلاق، از جوزف شومپیتر پناه برده که بحرانها را برای سرمایه داری، نه بعنوان یک پدیده منفی بلکه به مثابه سرچشمه و اکسیر جوانی می داند. البته این موضع گیری ها از جانب همکار سردبییر مجموعه آثار جمع آوری شده مارکس و انگلس بعید می باشد. مارکس معتقد بود که تناقضات درونی عاقبت باعث فروپاشی سرمایه داری شده و یا موجب تخریب متقابل طبقات متضاد توسط یکدیگر می شود ولی از آنجا که هیچ جدول زمانی برای وقوع این امر تعیین نشده است، جنابِ همکار سردبیر چنین استدلال می کند که رژیم سرمایه داری، ابزارهای زیادی برای جلوگیری از وقوع این فروپاشی در اختیار دارد، هر چند در واقع می داند که فرماسیونهای سابقا شکست خورده مانند برده داری و فئودالیسم نیز تمامی تلاش خود را برای جلوگیری از فروپاشی بکار برده بودند. نظریه تخریبِ خلاق جوزف شومپیتر ( نابودی زندگی کارگران و اکثریت آحاد جامعه و خلق سرمایه برای یک درصدِ مفت خور و انگل که به سرمایه دار مشور می باشند) نمی تواند رد نظریه مارکس باشد.
تئوریسین، آلبرتو توسکانو یکی از معدود افراد مصاحبه شده در مستند بوده که ظاهرا هنوز مغزش تکان نخورده و کار می کند. او خاطر نشان می کند که سرانجام تولیدات سرمایه داری در آخرین مراحل رشد آن بسیار فراتر از نیاز و نیروی مصرفی جامعه و مردم شده طوری که سیستم نمی داند با آنها چکار بکند. او همچنین با اشاره به کتابِ سیاره زاغه نشین ها اثر مایک دیویس و گفتگو در مورد مازاد بشریت می گوید که سرمایه داری روی دست خودش باد کرده است، زیرا پیشرفت بیش از حد تکنولوژی برایش تعیین می کند که چه میزان از نیروی کار را استخدام و بکار گیرد و به همین دلیل بخش زیادی از نیروی کار بیکار شده اند – ارتش ذخیره نیروی کار – که مارکس به آن اشاره نموده است و در دنیای امروز، این نیروی ذخیره و بیکار مانند دیگر کالاها تشکیل یک مازاد بشری داده، از لحاظ اجتماعی در رده افراد غیر ضروری و نالازم دسته بندی شده و در محله های فقیرنشین و زاغه های بی در و پیکر قرار گرفته و جایی برای رفتن ندارند. با نظریه اسقاطی تخریب خلاق، شاید آنها بتوانند یک دوره دیگر از بازار مکاره و خرید و فروش را البته بشیوه ای بسیار سخت و جانفرسا، به راه بیاندازند. هر چند در عمل ظاهرا تنها چین توانسته است بکمک یک سیستم غیر سرمایه داری و بازار آزاد، جلو فقر گسترده در روستاهای جنوب کشور را بگیرد و البته، کوبا، ویتنام و تعداد دیگری از کشورهای غیر کاپیتالیستی همچون ونزوئلا نیز در این راه، گامهایی بر داشته اند.
بعدا فیلم می پرسد: چه معنایی در این اعتقاد نهفته است که دنیایی غیر از سرمایه داری ممکن می باشد ؟ خانمِ نینا پاور، یعنی هیچ آلترناتیوی در کار نبوده و شعار مارگرت تاچر جنایتکار درست بود ؟ او در ادامه می گوید: آیا می توان پس از تجارب تلخ قرن بیستم، یک آلترناتیو کمونیستی را به کرسی نشاند ؟ نینا پاور در مقام یک فیلسوف فمنیست بیشتر به مانیفست نظر لطف داشته و می گوید: مانیفست، یک قدرت ادامه دار برای نفوذ در بین مردم می باشد. او قطعا درست می گوید.


آنتونیو نگری می گوید: اینجا فقط سرمایه داری وجود داشته و ما هم باید علیه کارفرمایان مبارزه بکنیم، دقیقا با توسل به همان روشهایی که آنها علیه ما می جنگند. بنظر می رسد راه حل های یک مبارزه ابدی کشف شده اند – راه حل هایی که حامل رگه های فکری ادوارد برنشتاین ورشکسته بوده و ظاهرا آنتونیو نگری حداقل در این فیلم، علمدار نوین آنها شده است – نگری در ادامه می گوید: چیزیکه همه بر آن واقف هستیم اینست که روسیه ربطی به کمونیسم نداشته و سوسیالیست بود، سوسیالیسم چیست؟ یکی از شیوه های مدیریتی سرمایه می باشد، درست مثل لیبرالیسم. پس بلاخره کمونیسم چگونه عارض می شود ؟ کمونیسم از طریق ارتباط بین تحولات داخل واقعیت و اراده و تصمیم ما به انجام یا برپا داشتن آن ساخته می شود. او بعد از یاوه سراییهای دیگر بما پیشنهاد می کند که بجای خواندن و درک مانیفیست قدیمی مارکس، نسخه ای جدید از آن را نوشته و مطالعه نماییم.
ژیژک می نویسد: بعد از خاموشی رژیمهای کمونیستی قرن بیستم، سوسیال دمکراسی، ایده شوراهای محلی، تعاونی ها و شوروی که اولین بار با انقلاب 1905 روسیه ظهور نمود، از چپ چه چیزی باقی مانده است ؟ او همچنین بما می گوید که از این ایده خوشش می آید: جامعه کمونیستی جایی است که هر کسی در آن می تواند در بطن حماقت خویش ساکن گردد. البته ظاهرا ژیژک چنین فضایی را برای خودش مهیا نموده لذا با خوشحالی اعلام می کند که این ایده را از فردریک جیمسون گرفته و فکر می کند شاهکار کرده است اگر جامعه کمونیستی را به مکانی مانند نقاشی های بروگل تشبیه نماید. هر گاه اسم ژیژک را می شنوم، این سرزنش مارکس یادم می آید که بعنوان نمونه در مورد جرمی بنتام (از طرفداران انگلیسی اصل اصالت سودجویی و رباخواری) می گفت:  بنتام با کِسل کننده ترین ساده اندیشی، مغازه دارهای نوین- و به ویژه مغازه داران بریتانیایی را - به عنوان انسانهای عادی و متعارف به شمار می‌آورد. هر آن چه که برای این انسانِ عجیب، و برای دنیای او، سودمند است، برای همه انسان‌ها مطلقاً سودمند می‌باشد. بنتام این محک و معیار را برای گذشته، حال و آینده، به کار می‌برد.
میشل بروملیک ( استاد آموزش در دانشگاه گوته – آلمان و خادمِ بنیاد صهیونیستی فرتز بائر 2000 – 2005 برای مطالعه و مستند سازی هولوکاست کذایی ) می گوید که ما بعد از تجربه قرن بیستم حق داریم بدانیم که کمونیسم در شرایط کنکرت سیاسی چگونه بوده و آیا از دمکراسی دفاع خواهد نمود. اینجا مبارزه بزرگی در پیش خواهیم داشت و من می ترسم، زیرا مفاهیم و برداشتهای متفاوتی از دمکراسی مطرح خواهند شد. البته او راست می گوید زیرا خواست و مطالب یک فعال سیاسیِ جامعه مدنی جدای از سیستم سیاسی دمکراتیک نمی باشند. او فکر می کند که آیا ممکن است دیدگاه های مبهم هارت و نگری در مورد کثرت گرایی، بصورت مفاهیمی قابل هضم و همراه با نتایج عملی در بیایند.   
اما ژاکوب رانسیر، مانند دارکوب بر کله نظریهِ جامعه بدون طبقه مارکس کوبیده و بجای آن جامعه رهایی بخش را مطرح می کند. جامعه ای که در آن همه سهم برابر داشته باشند. این نوع طرز تفکر خیالی و مبهم، بازگشتی بوده به دوران ماقبل مارکس و تفکرات سوسیالیستی فرانسه. ژاکوب همچنین می گوید: در نظر داشتن این مسئله مهم است که ایده رهایی بعنوان اقدامی پراکتیکی، همیشه در زمان حال، در شرف انجام می باشد در حالیکه منطق مارکسیستی راه را برای آینده کوبیده و وعده وقوع انقلاب موعود را در فردایی نامشخص به بشریت می دهد. البته ژاکوب همچنان معتقد است که ایده کمونیسم همین الان و در اینجا، با سرنوشت کسانی که آنها را غیر نمایندگی شده ها و فقرا می نامند و همچنین با سرنوشت اندیشمندانی که حضورشان با تفکر و دخالت سیاسی اثبات گردیده و نشان داده اند که می توانند تولید اقتصادی را سازماندهی نمایند، گره خورده است. البته مطمئنا آین راند ( نویسنده صهیونیست و ضد آنارشیست یانکی) از این غیر نمایندگی شده ها و متفکران خوشش خواهد آمد.
رانسیر در ادامه به نقادی آنتونیو نگری پرداخته و می گوید: او فکر می کند که سرمایه داری، تولید کمونیسم می کند ( در فیلم به نظر می رسد که نگری معتقد است، در اینجا همیشه و برای مدتی طولانی سرمایه داری وجود داشته و باید علیه آن مبارزه نمود و یا اگر کمونیسم می آید، این فرایند توسط پیروزی اراده انجام خواهد شد، این بخش از مستند فاقد انسجام منطقی می باشد) اما در واقع سرمایه داری فقط مدل خود از کمونیسم را تولید می کند، هر چند این نوع کمونیسم، کمونیسمی برای همه ظرفیتها نبوده و کسانی خواهند گفت: نگاه کنید سرمایه داری چکار می کند، پس ایده کمونیسم نمی تواند خیلی بد باشد ... بنظر من این افراد، امروزه در ساختن ایده ای واقعی از برابری دخالت ندارند. چرا گفتمان این بخش از مستند اینقدر آشفته بوده و هدف از آن چه می تواند باشد ؟
آخرین اظهار نظرهای مستند، مربوط به پیتر اسلوتدایک بوده که می گوید: مردم باید برای ایجاد ائتلاف علیه کشتارها و برای تأمین امنیت اجتماعی متقابل برای همدیگر و در سطح سیاره زمین، باهم متحد گردند ( انگار برای ناتو تبلیغ می کند ) زیرا برای اولین بار، چشم انداز خود ویرانگری های دسته جمعی ممکن می نماید (آیا او در مورد بمب صحبت می کند یا تغییرات آب و هوایی) و قبل از سر دادن شعار کمونیسم، باید اصول ایمونیسم ( یک ایسم جدید از کمونیسم) را درک نموده که دارای عمیق ترین انگیزه ها برای اتحاد و همبستگی می باشد.
نوشته بالا، حاصل جمع و تتمه مستند بازگشت مارکس بود. بعضی از متفکران مصاحبه شده در فیلم، بهتر از چیزی می باشند که در فیلم می بینیم – اما نه زیاد. من فکر نمی کنم این فیلم مربوط به بازگشت مارکس بوده، بلکه برعکس آن می باشد. بنظرم مستند در مورد ارایه یک تصویر از دستاوردهای گذشته و فرصتهای آینده مارکسیسم کاملا شکست خورده است. همچنین فیلم نمی تواند مارکسیسم را به عموم مردم معرفی نموده و با مشکلات زندگی، جنبشها و اتحادیه های کارگری و معضلات جهان سوم، برخوردی واقعی بکند. ضمنا همانطور که در ابتدای این مقال نوشتم، فیلم بطور کلی هیچ مصاحبه ای با متفکران و فعالین کمونیست و رهبران جنبش های سیاسی الهام گرفته از مارکسیسم بعمل نیاورده و بجای آن، سراغ یک عده روشنفکر رفته که رک و پوست کنده حتی نمی دانند در مورد چه چیزی دارند وراجی می کنند. بعد از تماشای فیلم، مطمئنا با نظرات من موافقت خواهید نمود.
توماس ریگینز استاد دانشگاه نیویورک، بخش فلسفه و مطالعات باستان

لینک فیلم بصورت آنلاین از سایت دایلی موشن با زیرنویس فارسی 

http://www.dailymotion.com/video/x1xx21i_marx-reloaded-2011

داونلود از تورنت
 kickass.to/marx-reloaded-reportage-arte-t5399078.html   
داونلود از یوتیوب
 www.youtube.com/results?search_query=+Marx+reloaded  
داونلود از سایت دایلی موشن ( لینک اصلی فیلم ) بکمک سایت زیر

داونلود زیرنویس فارسی بطور جداگانه
s5.farsisubtitle.com/downloadz/index.php?act=view&id=46217

۳ نظر:

karlos گفت...

مرسی دوستان
نظرات شما را دریافت نمودیم
امیدوارم در آینده بتوانیم ترجمه نماییم!

ناشناس گفت...

سلام رفیق
واقعا خسته نباشی خواستم یه خواهشی بکنم که فیلم La Commune (Paris, 1871) و مستند The Weight of Chains رو هم ترجمه بکنی من خودم خیلی دوست داشتم ترجمش کنم ولی سواد انگلیسی کافی رو متاسفانه نداشتم
ممنون

karlos گفت...

مرسی رفیق ناشناس ... از اینکه اسامی فیلمهای مورد علاقه تونو برایم ارسال نمودید ... لطفا اگر براتون ممکنه آدرس ای میل تون را بطور خصوصی برای من بفرستید تا در مورد اینکه چطور می توان بشیوه ای راحت ولی با پشتکار فیلمها را ترجمه نمود، صحبت نماییم ...!